عیب ما ایرانیان این است که در اثر ۲۵۰۰ سال استبداد و سلب حیثیت و شخصیت،عادت کردهایم بر سر سفرههای چیدهشده و فراهمآمده بنشینیم و مشکلات و مسائل را بلای آسمانی یا توطئهی اجنبی گرفته از اتکای به خود و از اقدام و ابتکار فرار نماییم.
مردم و حتی احزاب و گروهها،انتظار و تصورشان این بود که با رفتن شاه و سقوط نظام استبدادی،چون مانع اصلی از بین میرود همهچیز درست و مطابق دلخواه خواهد شد؛ شعر معروف حافظ به صورت شعار درآمده همه میگفتیم:
منظر دل نیست جای صحبت اغیار/دیو چون بیرون رود فرشته درآید
ما اشتباه میکردیم؛ میبایستی بگوییم «دیو چون بیرون شود فرشته درآید» و دیو در نظرمان نمیبایستی شخص شاه باشد بلکه استبداد و فرهنگ و روحیهی استبدادی باشد.دیوی که استبداد و طاغوت است باید از درون و از نفوس طبقات ملت بیرون انداخته شود؛ این کاری بود که قبلاً به طور جدی انجام نگردیده بعداً نیز توجه لازم به آن نشد.
علاوه بر بیرون رفتن دیو،فرشته هم برخلاف شعر شاعر،خود به خود داخل نمیشود.فرشتههای آزادی و استقلال را میبایستی خودمان در درون افکار و آمال و اخلاقمان حتی در آداب و عاداتمان قبلاً یا بعداً ساخته و پرورش داده باشیم.
مهدی بازرگان،
مجموعه آثار (۲۴).
درباره این سایت